Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (5797 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
lieben U دوست داشتن
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
gute Freunde U دوست های صیمی
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Kamerad {m} U دوست
Kumpel {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Gefährte U دوست
Geliebte {m} U دوست پسر
Geliebte {f} U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartner {m} U دوست پسر
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
mögen U دوست داشتن
gefallen U دوست داشتن
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Bekannte {f} U دوست
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Freund {m} U دوست
Formalist {m} U تشریفات دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Florist {m} U گل دوست
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Altruist {m} U نوع دوست
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Other Matches
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0من دوست ندارم مزاحم شما باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com